زندگي دفتري از خاطره هاست
جولای 11, 2024لبخندها فسرد
جولای 11, 2024آي . . . زندانبان!
صداي ضجه زنداني در مانده را بشنو
در اين دخمه ي دلتنگ جان فرساي را بگشا
از اين بندم رهايي ده
***
مرا بار ديگر با نور خورشيد آشنايي ده
كه من ديدار رنگ آسمان را آرزو مندم
بسي مشتاق ديدار زن و لبخند فرزندم
من دور از زن و فرزند ـــ
به يك ديدار خشنودم
به يك لبخند، خورسندم
***
الا اي همسرم ، اي همسفر با شادي و رنجم!
از پشت ميله هاي زندان، ترا دلتنگ مي بينم
و رويت را كه زيبا گلبن گلخانه ي من بود ـــ
بسي بيرنگ مي بينم.
***
به پشت ميله هاي سرد، چشمت گريه آلود است
در آغوش تو مي بينم سر فرزند را بر شانه ات غمناك
مگو فرزند … جانم ، دخترم، اميد دلبندم
تو تنها، دخترم تنها
***
چو مي آئي به ديدارم ـــ
نگاهت مات و لب خاموش
نميخواني ز چشمانم ـــ
كه من مردي گنه آلودم اما پشيمانم
ترا در چشم غمگين است فرياد ملامت ها
مرا در جان ناشاد است غوغاي ندامت ها
ترا مي بينم و بر اين جدائي اشك ميريزم
نميداني چه غمگينم
غروب تلخ پائيزم
***
الا اي نغما خوان نيمه شب ، اي رهنورد مست!
كه هر شب ميخزي از پشت اين ديوار ،مستانه
و ميپويي بسوي خانه ي خود، مست و ديوانه
دم ديگر در آغوش زن و فرزند، خورسندي
نه در رنجي، نه در بندي ـــ
ولي من آشناي رنجم و با شوق، بيگانه
تو بر كامي و من ناكام
تو در آن سوي ، آزادي
من اينجا بسته ام در دام
ميان كام و ناكامي، نباشدغير چندين گام
بكامت باد، اين شادي
حلالت باد، آزادي
***
تو اي آزاده ي خوشبخت، اي مرد سعادتمند!
كه شبها خاطري مجموع و ياري نازنين داري
ميان همسر وفرزند ـــ
دلت همخانه ي شادي ـــ
لبت همسايه ي لبخند
بهر جا ميروي آزاد ـــ
بهرسويي كه دل مي گويدت رو ميكني خورسند
نه در رنجي و نه دربند
بكامت باد، اين شادي
حلالت باد، آزادي