افسرده ، بي پناه ، پريشانحال ــــ
جولای 11, 2024سرم سنگ، دهانم تلخ، چشمم شمع بي نور ست ـ
جولای 11, 2024از مهرگان بيزارم و از نام پائيز-
وز مهر دارم ديده اي از گريه لبريز
در مهر بي مهر-
هر برگ زردي كز درختي پير و رنجور –
ميافتد و ميلغزد و بر خاك راهي مي نشيند-
همراه آهي كز دلم سرميكشد تلخ-
در خاطرم ياد سياهي مي نشيند.
از باد پائيز-
مي پيچدم در ياد، فرياد جدايي
وز برگريزش ميدود در خاطر من-
پژمردن آن عشق ديرين خدايي
در ماه پائيز
او بي خبر از حال من خاموش ميرفت-
اما مرا در سينه فريادي نهان بود
يك كاروان اندوه در راه سفر داشت-
خود كاروانسالار پير كاروان بود.
يك روز ابري،روز خاموش و غم انگيز
او بود و من،اما مه او … يكعمر،تلخي
من بودم و او-
اما نه من …. يك كوه،اندوه
در پيش رو، كوه مصيبت دشت تا دشت-
در پشت سر، درياي محنت،كوه تاكوه.
او رفت خاموش-
من ماندم و اشك-
من ماندم و آه-
من ماندم و فرياد جانكاه.
آن نام جانداروي شيرين-
وآن عشق جاويدان ديرين-
تالحظه هاي مرگ پيوند-
تا واپسين دم ميدود در ياد تلخم
او را چه نامم؟
او را چه گويم؟
او نيمي از من بود و من نيمي از اويم
آن بخت خفته-
همزاد من، نيروي من، بال وپرم بود-
او مادرم بود