داستان کوتاه چند خطی
اکتبر 10, 2023دلنوشته_محیط زیست
اکتبر 10, 20231
با تشویق به پسرش گفت: «تو میتوانی هر چیزی که میخوای باشی.» پسرش لبخندی زد و با اعتماد به نفس پاسخ داد: «پس من میخوام یه دختر باشم.»
2
با خشم به همسرش نگاه کرد و گفت: «تو همیشه دروغ میگویی.» همسرش با آرامش پاسخ داد: «نه، من فقط حقیقت را پنهان میکنم.»
3
با خجالت از دختری که واقعا دوستش داشت خواستگاری کرد وَ دختر با خوشحالی پذیرفت ، اما نمیدانست ، او یک ربات است
4
او همیشه با خودش میگفت”فردا حتمن شروع میکنم”اما آن فردا ، هیچ وقت نیامد
5
با دیدن عکس قدیمی خود در دفتر خاطرات لبخند زد ، هرگزفراموش نمیکرد ، چگونه با تغییر جنسیت ، مسیر زندگی اش عوض شده بود.
6
چشمانش را با زور باز کرد،همسرش را بالای سرش دید که با چشمان گریان می پرسد”آخرین آرزویت چیست؟”وَ او با صدایی آهسته و لرزان پاسخ داد”بگذار بخوابم”