تنهایی امروز ما
جاده ایست
به سمت دیروز
_
خدایا
بگو
غم را
چگونه از قلب شکسته ام
بیرون کنم؟
–
حالا که رفته ای
تنها
صدای ساعت را
می شنوم
_
در خاموشی شب
صدای قلبم را می شنوم ،
می گوید
دوستت دارم
_
یک عقاب بی وطن
در آسمان بی پایان
پرواز میکند
پرواز
_
در انبوه جمعیت
گم کرده ام
خود را،
من تنها ترم
یا تو
_
گیاه هرزه را
کسی دوست ندارد
حتی اگر
زیبا باشد
_
در کویر بی پایان
یک ذره شن
در حال رقصیدن
_
تنها،ساکت،سرگردان
در کنج اتاقم نشسته ام
به آینده فکر میکنم
_
ستاره ها
پشت ابر سیاه
چراغ ها ، خاموش ،
ما کجا هستیم؟
_
تنهایی ما
مانند غم
کهنه و عمیق است ،
این را گفت
وَ دیگر نماند.
_
ابوالقاسم کریمی
ورامین
20/مهر/1402