من دلتنگم دل تنگ  زمانی هستم که

من دلتنگم دل تنگ  زمانی هستم که هنوز زندگی در این سیاره زیبا بود.

که هنوز می‌توانستیم نفس عمیق بکشیم و از تازگی هوا لذت ببریم.

که هنوز می‌توانستیم به ستارگان نگاه کنیم و به جادوی شب خیره شویم.

که هنوز می‌توانستیم به درختان لبخند بزنیم ودر سایه‌ هایشان آسوده باشیم.

که هنوز می‌توانستیم با پرندگان دوست شویم و با آوازشان به رقص درآییم.

اما حالا چه شده است؟ چرا این همه تخریب و نابودی؟ چرا این همه بی‌رحمی و بی‌تفاوتی؟ چرا این همه خودخواهی و بی‌عدالتی؟

آیا ما فراموش کرده‌ایم که محیط زیست جان ما است؟ آیا ما فراموش کرده‌ایم که زمین خانه ما است؟ آیا ما فراموش کرده‌ایم که طبیعت دوست ما است؟

من دلتنگم دل تنگ زمانی هستم که هنوز این سوالات را نمی‌پرسیدم.

دلنوشته:ابوالقاسم کریمی

دیدگاهتان را بنویسید