از تارم فرود آمدم ، کنار برکه رسیدم.
ستاره ای در خواب طلایی ماهیان افتاد.رشته عطری گسست. آب از سایه افسوسی پر شد.
موجی غم را به لرزش نی ها داد.
غم را از لرزش نی ها چیدم، به تارم بر آمدم، به آیینه رسیدم.
غم از دستم در آیینه رها شد: خواب آیینه شکست.
از تارم فرود آمدم ، میان برکه و آیینه ، گویا گریستم. 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا