خسیسی غذای خانوادهاش را نان خالی مقرر کرده بود تا اینکه زن و بچهاش به صدا در آمده و قاتق* طلبیدند.
وی مختصر پنیری خریده و در شیشه انداخت. شیشه را در صندوق گذاشت و قفلی بر صندوق زد و کلیدش را در جیب خودش گذاشت. در هر نوبت شیشه پنیر را از صندوق بیرون میآورد و دستور میداد عائلهاش لقمه نان را پشت شیشه مالیده و بخورند.
یک روز که مرد خسیس به خانه نیامده بود، وقت غذا بچهها قاتق خواستند و مادرشان گفت نان را پشت صندوق مالیده و بخورند. چون خسیس به خانه آمد و شنید خون به چهره دواند و نعره زد: «ای هوار، کارتان به جایی رسیده که حتی یک وعده نان خالی بیقاتق نمیتوانید بخورید!»
*قاتق: خورشت یا مواد غذایی که همراه با نان یا پلو میخورند.