دردمندان را دوايي نيست در ميخانه ها
به نامردمان مهر كردم بسي نچيدم گل مردمي از كسي بسا كس كه از پا در افتاده بود سراسر توان را زكف داده بود نه نيروش در تن، نه در مغز، راي دو دستش گرفتم كه خيزد بپاي چو كم كم به نيروي من پا گرفت مرا در گذرگاه، تنها گرفت ـ بحيلت گري خنجري […]
دردمندان را دوايي نيست در ميخانه ها بیشتر بخوانید »