داستان

شعرگان_وبلاگ رسمی قاسم کریمی

داستان کوتاه آموزنده_12

روزی معلمی از دانش آموزانش خواست که اسامی همکلاسی هایشان را بر روی دو ورق کاغذ بنویسند و پس از نوشتن هر اسم یک خط فاصله قرار دهند .سپس از آنها خواست که درباره قشنگترین چیزی که میتوانند در مورد هرکدام از همکلاسی هایشان بگویند ، فکر کنند و در آن خط های خالی بنویسند […]

داستان کوتاه آموزنده_12 بیشتر بخوانید »

شعرگان_وبلاگ رسمی قاسم کریمی

داستان کوتاه آموزنده_11

روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد.شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.عارف به حضور شاه شرفیاب شد.شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در

داستان کوتاه آموزنده_11 بیشتر بخوانید »

شعرگان_وبلاگ رسمی قاسم کریمی

داستان کوتاه آموزنده_10

نجار پیری بود که می خواست بازنشسته شود. او به کار فرمایش گفت که می خواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگی بی دغدغه در کنار همسر و خانواده اش لذت ببرد. کار فرما از اینکه دید کارگر خوبش می خواهد کار را ترک کند، ناراحت شد. او از نجار پیرخواست که به

داستان کوتاه آموزنده_10 بیشتر بخوانید »

شعرگان_وبلاگ رسمی قاسم کریمی

داستان کوتاه آموزنده_9

داستان زير را آرت بو خوالد طنز نويس پر آوازه آمريكايي در تاييد اينكه نبايد اخبار ناگوار را به يكباره به شنونده گفت تعريف مي كند: مرد ثروتمندي مباشر خود را براي سركشي اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسيد: -جرج از خانه چه خبر؟ -خبر خوشي ندارم قربان سگ شما مرد. -سگ بيچاره پس

داستان کوتاه آموزنده_9 بیشتر بخوانید »

شعرگان_وبلاگ رسمی قاسم کریمی

داستان کوتاه آموزنده_8

چهار تا مهندس برق، مكانيك، شيمي و كامپيوتر با يه ماشين در حال مسافرت بودن كه يهو ماشين خراب ميشه. خاموش ميكنه و ديگه هر چي استارت ميزنن روشن نميشه. ميگن آخه يعني چي شده؟ مهندس برقه ميگه: احتمالاً مشكل از مدارها و اتصالاتو سيم كشي هاشه. يكي از اينا يه ايرادي پيدا كرده. مهندس

داستان کوتاه آموزنده_8 بیشتر بخوانید »

شعرگان_وبلاگ رسمی قاسم کریمی

داستان کوتاه آموزنده_7

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند.برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند.شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در

داستان کوتاه آموزنده_7 بیشتر بخوانید »

شعرگان_وبلاگ رسمی قاسم کریمی

داستان کوتاه آموزنده_6

روزی پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت: من پول لازم دارم ! درخت گفت: من پول ندارم ولی سیب دارم. اگر می خواهی می توانی تمام سیب های درخت را چیده و به بازار ببری و بفروشی تا پول بدست آوری. آن وقت پسر تمام سیب های درخت را چید و برای فروش

داستان کوتاه آموزنده_6 بیشتر بخوانید »

شعرگان_وبلاگ رسمی قاسم کریمی

داستان کوتاه آموزنده_5

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد . به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد . آخر کلاس پیش

داستان کوتاه آموزنده_5 بیشتر بخوانید »

شعرگان_وبلاگ رسمی قاسم کریمی

داستان کوتاه آموزنده_4

روزى بهلول از مجلس درس ابوحنيفه گذر مى كرد او را مشغول تدريس ديد و شنيد كه ابوحنيفه مى گفت حضرت صادق عليه السلام مطالبى ميگويد كه من آنها را نمى پسندم اول آنكه شيطان در آتش جهنم معذب خواهد شد در صورتيكه شيطان از آتش خلق شده و چگونه ممكن است بواسطه آتش *

داستان کوتاه آموزنده_4 بیشتر بخوانید »

شعرگان_وبلاگ رسمی قاسم کریمی

داستان کوتاه آموزنده_3

او میگفت که پس از سالها زندگی مشترک، همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد، ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد. و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد.زن دیگری که همسرم از من میخواست که با

داستان کوتاه آموزنده_3 بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا