اشعار سهراب سپهری
اینجاست ، آیید، پنجره بگشایید، ای من و دگر من ها:صد پرتو من در آب!مهتاب ، تابنده نگر ، بر لرزش برگ، اندیشه من ، جاده مرگ.آنجا نیلوفرهاست، به بهشت،…
اینجاست ، آیید، پنجره بگشایید، ای من و دگر من ها:صد پرتو من در آب!مهتاب ، تابنده نگر ، بر لرزش برگ، اندیشه من ، جاده مرگ.آنجا نیلوفرهاست، به بهشت،…
نه تو می پایی، و نه کوه. میوه این باغ: اندوه، اندوه.گل بتراود غم، تشنه سبویی تو. افتد گل، بویی تو.این پیچک شوق ، آبش ده، سیرابش کن. آن کودک…
ای درخور اوج ! آواز تو در کوه سحر، و گیاهی به نماز.غم ها را گل کردم، پل زدم از خود تا صخره دوست.من هستم، و سفالینه تاریکی ، و…
درها به طنین های تو وا کردم.هر تکه نگاهم را جایی افکندم، پر کردم هستی ز نگاه .بر لب مردابی ، پاره لبخند تو بر روی لجن دیدم، رفتم به…
تاریکی ، پیچک وار ، به چپر ها پیچید، به حناها، افراها.و هنوز ، ما در کشت، در کف داس.ما ماندیم، تا در رشته شب از گرد چپر ها وا…